در انتظار اتفاقات قشنگ😘
سلااااام دوستای نازنین خودم
همراهای همیشگییی خوبید؟؟
اووووم منم ک روزای تقریبا قشنگی رو سپری کردم، از شبی ک منتظر جانان بودم،تا جمعه پیشم بود.البته اون وسطا
یک شنبه و دوشنبه دانشگاه بودم.جانان با ماشین آجی رسوندم و بعدشم که برگشت.من موندم خوابگاه،دوشنبه عصر کلاسم ک تموم شد،استاد خبر داد که کارورزی این هفته تشکیل نخواهد شد و منم برگشتم کرج😍جانان اومده بود مترو گلشهر دنبالم. برگشتنی هوش ساندویچ کردم . رفتیم شیلان ساندویچ خوردیم.انصافا ساندویچ سردش عالییی بود. منم یه روسری نخی کالباسی رنگم که خیلی وقت بود دنبالش بودم خریدم.😍
دیییگه که پنج شنبه با خالم و دختر خالم که از شهرستان اومده بودن رفتیم آزمایشگاه،من آزمایش تیروئید و خون دادم.
این چنروزم حسابی خرید کردم،ست سوئیشرت شلوار برا خونه، و دوتا سوئیشرت بلند برا زیر چادر🙈 تو دانشگاه و مدرسه
الانم که خوابگاهم و فردا صب ساعت هشت با یه استاد فووووق العاده سخت گیر کلاس دارم.خدا به خیر بگذرونه این ترمو.
در مورد عنوانم توضیح بدم که بشدت به دعاها و انرژیاتون احتیاج دارم. درمورد کارورزیه☺️خب من مسیرم از دانشگاه تاخونه حدودا ٤ساعته و فقطم ٣شب خوابگاهم. یکی از دوستامم هم شرایط منه .حالا کلاسامون متاسفانه مرقع انتخاب واحد جدا شده و استاد اونا خیلیییی ادم راحت و خوبیه. و استاد ما بششششدت سختگیر و خط کش.
حالا استاد اونا اجازه داده که دانشجوها مدرسه های مناطق خودشون برن💃🏻 و این برا من یعنی نهااااایت خوشبختی .یعنی فقط دوشب خوابگاهم و بعد کلاس دوشنبه عصر با دوستم خیلی شیک برمیگردیم😍درحالیکه من اگه خودمم بکشم استادم اجازه نمیده کرج مدرسه برم. حالا من ب استادم پیام دادم اجازه بده کلاسمو عوض کنم
برام خیلییییی دعا کنین🙏🏻🙏🏻🙏🏻❤️❤️❤️