تو رفتی من تنها شدم...
سلام مهربونا😍😍. دلم تنگ شده بود.بعد از اون وبلاگ اولم اینجا تنها جاییه که انقد بهش عادت کردم.
خب تعریفیا رو اول بنویسم.دوشنبه هفته پیش آقایی اومد دنبالم دم دانشگاه و با هم برگشتیم کرج. کلیم تو راه خوش گذشت. برام بادوم که دوس داشتم خریده بود و لواشک به مقدار خیلی زیاد و یه رز سفید خیلی خیلی ناز.
اتفاق بد اون شب این بود که بابا از آقایی خواسته بود برنجای ما و خاله ها رو از شهرستان بیاره.ما برنجای خودمونو اوردیم بالا و چون پارکینگ جا نداشت ماشینو شب دم در گذاشتیم...که متاسفانه همون شب دزد اومد و برنجای خاله رو دزد برد ضبط ماشین، گوشی دوست همسر و چنتا چیز دیگه...😒😥
روز بعدش یعنی سه شنبه شب علی پیله کرد که بریم بیرون.رفتیم یه کافی شاپ نشستیم و بعدشم رفتیم مهستان که من سایه بخرم و اونجا یه مرد نسبتا مسن که خیلیم ظاهرش متشخص بود رفتاری از خودش نشون داد که باعث شد تا ابد یادم بمونه یه سری مسائل به سن نیست 😡😬و...خلاصه مامان اس داد برگردید شام بخوریم.و وقتی برگشتیم😍😍😍آقایی با آجیا و خاله ها هاهنگ کرده بودن سورپرایزم کردن.همه جا تاریک و یهو برف شادی و شمع و فشفشه روشن شد...🎉🎊🎁🎂شب خیلیییی خوبی بود.☺️علی برام ساعت و انگشتر ست نقره خرید...مامان و آجیم یه پلاک (علیرضا) عاشششششقشم❤️خانواده علیم پول فرستادن و با اونم یه زنجیر با مهره های سفید خریدم☺️
روزای بعدشم کلی گشتیم.دو شب بعد تولد من تولد آجی بزرگه ملقب به طلا بود.خب من و علی و مامان براش یه پلاک و زنجیر خریدیم. شبشم من و آقایی خانواده دختر خالم ک نی نی داره و دخترای اون خاله رو دعوت کردیم یه سفره خونه و کلیم خوش گذروندیم...💃🏻💃🏻
شنبه هم من رفتم مدرسه و باید بگم از انتخاب و تصمیمم راضیم.معلمشون این هفته ازم خواست من کلاسو اداره کنم تا ایشون به کاری که براشون پیش اومدن بود رسیدگی کنن🙈.دو نفر از بچه ها بودن و رشتشونم طراحی دوخته.تجربه ی خیلییییی جذابیه.واقعا تلنگر بم وارد میشه...هنرشون...تواناییاشون و تلاششون برا یادگرفتن.خلاصه اون روزم گذشت...
دیروزم که همسری رفت.😔😔😔خیلی حوصلم سر میره و همش مشغول فیلم دیدنم.امروزم به دختر خالم ای دادم اومد رفتیم بیرون معجون و شیرموز سررررد زدیم .خیلیییی هواسرد بود ولی چسبید.بعدشم که من با دخی خاله اومدم خونشون.
راستی اینم میدونید که این دو هفته که تعطیلی داشت رو من به خودم استراحت دادم و گود بای دانشگاه😅😝
دییییگه که خبر خوش...طلا مرخصی گرفته و منم تعطیلم.دوشنبه میریم شهرستان.وااااای همسریم که شهرشون به اونجا نزدیکه حتتتتما میاد. دلم بششششدت برا ریحان(دخترخالم) و هدیه(دوستی که تو پستای قبل اشاره کردم تنگه) میبینمشون😋😊
ببخشید انقد روده درازی کردم.دوستون دارم.لحظه هاتون خوش😘❤️
خیلی خیلی ممنون بیادم بودی عزیزم
امیدورم همه روزهات قشنگ و خوب وعالی باشه عزیزم